ماییم و غم دوری جانانه ، تو خوش باش
ماییم و دلی خسته و دیوانه ، تو خوش باش
ای با همه همدم چو نسیم خوش امید
ماییم و غزلهای غریبانه ، تو خوش باش
آن خسته ترین مرد بماند که چون عشق
با مردم دنیا شده بیگانه ، تو خوش باش
مرگ است که روشنگر زیبایی مرد است
مردیم ولی سرخوش و مستانه ، تو خوش باش
بنیاد تغافل کده آباد ولی ما
عمریست مقیمیم به ویرانه ، تو خوش باش
خمخانه تهی نیست ز عشاق بلاکش
ما درد کشانیم به میخانه ، تو خوش باش
ای نرگس عاشق که رضایت به تو دادیم
چون فصل وصال است دلیرانه ، تو خوش باش
شمع دل ما ذکرتو می گفت به خورشید
ماییم و غزلتابش رندانه، تو خوش باش
گر گفت کسی قافیه ی شعر تو گویم :
(( مایـیــــــــم و همیــــــن شعـــــر صمیمـــــانــه ،تــــــوخـــوشبــاش ))
اراتمند دلهای زلال شما
x H – A x
کرج – فروردین 87